با سلام
در جهت تطبیق و سبک شدن انجمن تمام مطالب قبلی به قسمت بایگانی منتقل شده
و ازاین به بعد به طور کامل وتمام مطالب شما در موضوعات مشخص خود باقی می ماند.
توجه داشته باشید مطالب خود را با توجه به موضوع و تالار خود قرار دهید.

کد آهنگ

شکلک برای ارسال ها"کلیک کنید"

بازدید از تاپیک : 294
نمایش آدرس تاپیک
http://samen-bosh.ir/Forum/Post/169
اطلاعات نویسنده
محتوای پاسخ

ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
جنگ نرم از تهدید تا پاسخ

مديريت جنگ نرم را مي‌توان در دو شکل مديريت فرآيندي آن و اصول راهبردي مورد نظر مورد بحث قرار داد. در بخش اول، تأکيد بر فرآيند شکل‌گيري جنگ نرم و در نتيجه اقدامات مورد نياز در مواجه با آن بوده و در بخش دوم با توجه به ويژگي‌هاي جنگ نرم، اصول راهبردي مديريت آن بيان مي‌گردد.
مديريت فرآيندي جنگ نرم
فرآيند مديريت جنگ نرم را مي‌توان حداقل به دو مرحله اساسي تقسيم کرد. مرحله اول که مرحله‌اي درازمدت بوده و مي‌توان آن را مديريت استراتژيک تهديد نرم ناميد. بيشتر با عوامل زمينه‌اي امنيت نرم سروکار پيدا مي‌کند. هدف اصلي مديريت تهديد در اين مرحله، حذف زمينه‌هاي اثرپذيري جامعه از امواج تهديد نرم است. اين کار در دو محور قابل پيگيري است. اول، اصلاح عوامل و زمينه‌هاي عيني ايجاد واگرايي شهروندان از سياست و حکومت، و دوم، توليد ارزش‌هاي انسجام‌بخش توسط حکومت. در محور اول، با فرض اينکه بسياري از نارضايتي‌هاي سياسي ريشه منفعتي و غيرسياسي دارند و اين نارضايتي‌هاي اجتماعي هستند که ترجمه سياسي مي شوند، نظام‌هاي سياسي مي‌توانند با کاستن از محروميت‌ها مانند بيکاري، نابرابري، مشکلات مربوط به تورم و امثال اينها، عملاً از آسيب‌پذيري جامعه در برابر دعوت‌هاي تغييرطلبانه جلوگيري کنند. به بيان ديگر، فرض بر اين است که انسان‌هاي سرخورده بيش از سايرين، براي پذيرش تغيير و حرکت به سوي نظمي متفاوت آمادگي دارند و هر چقدر که بتوان از تعداد آنها کاست، مي‌توان ميزان پذيرش پيام‌هاي تهاجم رواني را در جامعه خودي کاهش داد. اما اين واقعيت وجود دارد که هيچ نظام سياسي در معرض جنگ نرم، قادر نيست تمامي آسيب‌هاي موجود (واقعي يا غيرواقعي و القاء شده) را در مدت کوتاهي برطرف نمايد. اين بدان معني است که همواره نظام‌هاي سياسي در معرض جنگ نرم، از آسيب‌هايي برخوردار خواهند بود که طراحان جنگ نرم از آن استفاده نمايند. در نتيجه، يکي از مهم‌ترين اقدامات مديريتي در گام اول جنگ نرم، شناخت اولويت آسيب‌ها و تخصيص بهينه منابع در جهت برطرف نمودن آنها مي‌باشد.

 
سؤال اينجاست که از ميان انبوه موضوعاتي که با رضايت يا نارضايتي عمومي ارتباط پيدا مي‌کند کداميک بايد بيشتر در کانون توجه تصميم‌گيرندگان قرار بگيرد. براي پاسخ دادن به سؤال اولويت‌بندي، دو عامل تعيين‌کننده عبارتند از:
- عمق نارضايتي يا رنجش
- گستره ذي‌نفعان موضوع نارضايتي

به بيان ديگر، هر چه موضوع مورد مجادله اهميت بيشتري براي طرفداران خود داشته و محروميت ناشي از آن، رنجش عميق‌تري در آنان ايجاد کند و همچنين هر چه افراد بيشتري درگير با آن موضوع باشند، اهميت آن از نظر امنيتي و مديريتي بيشتر خواهد بود. اما در کنار مؤلفه‌هاي فوق، براي تشخيص آسيب‌پذيري‌ها، به اين نکته ظريف نيز بايد توجه نمود که طراحان جنگ نرم همواره به دنبال شکل‌دهي حرکت اعتراضي با حضور کليه طبقات جامعه مي‌باشند و در صورتي که اغلب آحاد جامعه وارد اين حرکت اعتراضي نگردند، امکان موفقيت جنگ نرم به شدت زير سؤال خواهد رفت البته ارزش طبقات اجتماعي متفاوت در مراحل اول اين مبارزه، بايد نقش و جايگاه اين طبقات از منظر طراحان جنگ نرم (و حسابي که در فرآيندهاي براندازي، براي هر يک باز کرده‌اند) مورد توجه قرار گيرد.
بر اين اساس، انتظار مي‌رود در اين مرحله، سيستم مديريتي کشور در درجه اول، اولويت‌بندي لازم را نسبت به موضوعات مرتبط با نارضايتي‌هاي جامعه داشته و از اين رهگذر بتواند جامعه اطلاعاتي خود را نسبت به رصد تحولات در اين حوزه‌ها هوشيار و هدايت نموده و با وجه به تغييرات رصد شده، در زمان مناسب براي جلوگيري از تبديل نارضايتي به نافرماني‌هاي هدايت شده جلوگيري نمايد.
در محور دوم، مي‌توان چنين استدلال کرد که از جمله مهم‌ترين کارکردهاي هر سيستم سياسي، توليد ارزش‌ها و هنجارهاي مشترک و از جمله، ارزش‌ها و هنجارهاي سياسي است، توليد ارزش‌ها و هنجارهاي مشترک و از جمله، ارزش‌ها و هنجارهاي سياسي است. به ميزاني که سيستم سياسي بتواند فرآيند توليد ارزش را بهتر مديريت کند، همگرايي بيشتري در جامعه ايجاد کرده و حداقل، در موضوعات اساسي جامعه ميان شهروندان اجماع ايجاد خواهد کرد. البته منظور از توليد ارزش تنها جنبه رسانه‌اي و تبليغاتي قضيه نيست، بلکه عبارت است از مهندسي مجموعه ذهنيت‌ها و افکار شهروندان درباره مسائل اساسي مربوط به نظم اجتماعي و سياسي. همچنين اين مهم، تنها با ارتباط جمعي و فعاليت رسانه‌اي محقق نمي‌شود و دربرگيرنده فرآيندي جامع و درازمدت از يادگيري سياسي است که اصطلاحاً جامعه‌پذيري سياسي خوانده مي‌شود. البته اين حرف به معناي بي‌اهميت جلوه‌دادن اقدامات رسانه‌اي نيست، بلکه اين اقدامات بايد در چارچوبي از فرآيند جامع يادگيري سياسي تعريف شود. در کنار فرآيند يادگيري سياسي که عمدتاً پديده‌اي نمادين و مبتني بر ارتباطات به شمار مي‌آيد، بايد به جنبه عملي پديده نيز اشاره کرد.
يعني رفتار نخبگان سياسي، سطح زندگي و نوع معيشت آنها و چگونگي تعاملي که با مردم برقرار مي‌کنند، جملگي مي‌توانند بخشي از فرآيند توليد ارزش را تشکيل دهند.  شهروندي که فاصله کمي باا نخبگان احساس مي‌کند و تفاوت چشمگيري بين سطح زندگي خود و دولتمردان نمي‌بيند، آسيب‌پذيري کمتري در برابر امواج تبليغاتي حريف دارد و بر عکس، جامعه‌اي که نخبگان را در طبق متفاوت از خود مي‌بيند، حتي اگر هجمه تبليغاتي خطرناکي نيز وجود نداشته باشد، خود به خود گرايش پيدا مي‌کند که سرچشمه بسياري از مشکلات خود را به نوع زندگي و يا نحوه کسب درآمد نخبگان ارتباط دهد.

پرسش اينجاست که آيا جوامع دستخوش تهديد نرم مي‌توانند بدون دخالت متغيرهاي خارجي و با فراغ‌بال، مجموعه فرآيند ياد شده را مديريت کنند؟ مشکل دقيقا از زماني آغاز مي‌شود که بدانيم همه اين فرآيند بايد در يک وضعيت رقابتي و حني نابرابر مديريت شوند و مشکل نظام‌هاي سياسي مورد تهديد، تنها شکل‌دهي به ذهنيت‌هاي خودي نيست، بلکه بايد همين ذهنيت‌ها را در برابر هجمه رواني تبليغاتي حريفان مصون‌سازي کند. به بيان ديگر، سيستم مديريت‌کننده تهديد نرم بايد از يک‌سو پاسخگوي شبهات وارده از سوي دستگاه‌هاي عمليات راني حريف باشد و تأثيرات نامطلوب اين حملات را خنثي کند و از سوي ديگر، باورهاي مطلوب خود را تقويت کرده و به توسعه آنها اقدام کند. در صورتي که حريف توانسته باشد با يارگيري از ميان رسانه‌هاي داخلي، امکان بازپراکني و تقويت حملات تبليغي خود را به دست آورده باشد. آنگاه صحنه جنگ رسانه‌اي پيش روي کشور تهديد شونده به مراتب پيچيده‌تر خواهد شد.پاسخگويي به اين چالش، حداقل دو اقدام راهبردي را مي‌طلبد: اول، همان چيزي است که به واکسيناسيون افکار معروف شده است و طي آن، جامعه مورد تهديد يا پيش‌بيني اينکه ذهنيت‌ها و افکار عمومي با شبهات و حملات رواني تبليغاتي ويرانگري روبه‌رو خواهد شد، پيشاپيش خود با طراحي و ارائه شبهاتي هر چند سبک‌تر از حملات واقعي و ارائه آن به شهروندان، به آنها کمک مي‌کند تا خودشان امکان پاسخگويي به ابهامات و شبهات را پيدا کنند و بدين ترتيب، با رويکردي درون‌زا، در برابر شبيخون رواني – تبليغاتي مصونيت يابند. اقدام راهبردي دوم، کنترل روابط خارجي اصحاب رسانه و جداسازي عناصر مرتبطي است که در سلک رسانه‌اي نفوذ کرده و عملاً باعث سوء‌ظن به اغلب اصحاب رسانه مي‌شوند. البته اين امر، به معناي سرکوب هرگونه روحيه انتقادي و توصيه سانسور نيست، بلکه فراهم کردن امکان تفکيک بين منتقدين و توصه سانسور نيست، بلکه فراهم کردن امکان تفکيک بين منتقدين مستقل و منتقديني است که عملاً در چارچوب راهبردهاي براندازي نرم، به فعاليت رسانه‌اي اشتغال دارند.
در کنار دو محور فوق، بايد محور سومي را نيز در نظر داشت. اين مرحله مربوط به ارائه گزارشات اميدوارکننده از اقدامات و خدمات نظام سياسي به مردم مي‌شود؛ گرايش‌هايي که داراي پشتوانه علمي و نخبگي بوده و امکان نقد و بحث پيرامون آنان نيز فراهم باشد. کشورهاي تهديدکننده در مرحله اول جنگ نرم تلاش مي‌نمايند به صور مختلف، اميد مردم را نسبت به آينده، تيره و تار نموده و آنا را به اين باور برسانند که تنها راه‌حل برطرف شدن مشکلات، تغيير نظام سياسي مي‌باشد. لذا در برابر امواج گسترده نااميدکننده دشمن، تلاش براي نمايش پيشرفت‌هاي کشور مي‌تواند به ميزان زيادي، اثرات اين اقدامات را خنثي سازد. به‌طور طبيعي، بهره‌گيري از قدرت هنر و هنرمندان در ارائه مطلوب فعاليت‌هاي رفاهي و خدماتي دولت، قدرت اثرگذاري اين عامل را بيش از پيش خواهد نمود.
مرحله اساسي دوم را مي‌توان مرحله عملياتي مديريت جنگ نرم يا همان مديريت بحران در فضاي جنگ نرم دانست. اين مرحله از زماني شروع مي‌شود که شکاف‌ها و نارضايتي‌هاي حاصل از آنها، امکان تبديل شدن به تجمعات و ناآرامي‌هاي اجتماعي را فراهم مي‌کند. در اين مرحله، کشور تهديدکننده توانسته است با بهره‌گيري از بسترها و نقاط ضعف کشور تهديد شونده و با واسطة عاملي تهييج‌کننده، حرکت‌هاي خياباني را شکل‌ داده و کشور تهديد شونده را در موضعي تدافعي قرار دهد. کشور تهديدکننده تلاش خواهد کرد تا برخلاف مرحله اول، در حداقل زمان ممکن، به نتايج مورد نظر خود در اين مرحله دست يابد. پس بايد به‌گونه‌اي عمل نمايد تا هر نوع دفاع و مقاومت از سوي کشور در معرض جنگ نرم سلب گردد و اين چيزي نيست به غير اي خياباني کردن انبوه جمعيت براي مرعوب کردن نظام سياسي و نيروهاي مدافع آن. پس مي‌توان تصور نمود وجود فشارهاي مضاعف بر دوش نيروهاي مدافع نظام تهديدشونده از ويژگي‌هاي بارز اي مرحله مي‌باشد.
در چنين شرايطي، طراحان جنگ نرم براي موفقيت خود نيازمند حضور گسترده مردم در صحنه اعتراضي بوده و اين مسأله، به ميزان بسيار زيادي به موفقيت‌هاي آنان در مرحله آشکار شدن تقابل خياباني بستگي دارد. در نتيجه، هرگونه کسب امتياز در اين مرحله، به قدرت و سرعت بيشتر جنگ نرم در دستيابي به اهداف خود منجر خواهد شد. در نگاه اول، براي مقابله با اين مرحله از جنگ نرم به نظر مي‌رسد سيستم مديريت بحران دو راه پيش روي خود دارد: اول، انجام اقداماتي که منجر به توجيه افکار عمومي و حتي معترضين مي‌گردد و دوم، برخورد فيزيکي باا جمعيتي که بر خلاف قوانين، در معابر عمومي حضور يافته است. اما واقعيت صحنه جنگ نرم در مرحله خياباني شدن گسترده جمعيتي، صحنه ديگري را فراروي مديريت بحران قرار مي‌دهد که در اصل، نوعي بازي باخت – باخت براي آن محسوب مي‌گردد. بدان معني که چون امکان و فرصت اقناع افکار عمومي تهيج شده، طي مراحل قبلي جنگ نرم وجود نداشته و يا در مقايسه زمان مورد نياز براي اين اقدام با سرعت پيشروي تهديد، زمان به نفع کشور تهيدکننده مي‌باشد، در نتيجه، در اين مرحله نظام سياسي مجبور است يا به خواسته‌هاي آنان تن داده و يا آنکه در برابر خواسته‌هاي فراقانوني آنان مقاومت نموده و با برخورد فيزيکي، کنترل معابر عمومي شهر را در دست گيرد. هر دو اين اقدامات به معني موفقيت جنگ نرم محسوب مي‌شود، مگر آنکه کشور تهديدشونده، مقاصد تدافعي و برخوردي خود را به‌گونه‌اي دنبال نمايد که ضمن خارج نمودن رقيب از صحنه، برچسب سرکوب‌گري را نيز دريافت نکند (البته شايد برخورد خشونت‌آميز در برخي از کشورها همانند چين خاتمه‌دهنده اعتراضات باشد اما در کشورهايي که داراي جامعه‌اي باز مي‌باشند، به‌طور قطع، اين مدل پاسخگو نخواهد بود).
نتيجه اينکه در چنين شرايطي، مهم‌ترين مسأله مديريتي نظام در معرض تهديد مقابله با اقدامات غيرقانوني معترضين به صورتي است که چهره سرکوب‌گر به خود نگيرد و اين نيازمند اتخاذ تدابير خاص و بهره‌گيري از منابع مختلف قدرت در زمان و مکان مناسب مي‌باشد. در چنين صحنه‌اي، قدرت نرم نظام سياسي تهديدشونده بايد همپاي قدرت قهر در جهت توجيه افکار عمومي فعال گردد، نخبگان همراه با موضع‌گيري‌هاي شفاف و محکن نسبت به حمايت از نظام سياسي اقدام نمايند، نيروهاي قهر با دقت و صبوري، با حرکت‌هاي فيرقانوني برخورد نموده و هيچ‌گونه بهانه‌اي به دست معترضين بريا نشان دادن سرکوب‌گري حکومت داده نشود.
در اين مرحله، براي موفقيت بيشتر در برابر هجمه جنگ نرم دو عامل توليدکننده قدرت نرم بسيار تعيين‌کننده مي‌باشد. اين دو عامل عبارتند از نخبگان و توده‌هاي مردم حامي نظام سياسي. در صورتي که اين دو عامل بتوانند به صورت هماهنگ با يکديگر عمل نمايند، مي‌توانند شرايط تدافعي مرحله سوم جنگ نرم را به شرايط متعادل‌تر و حتي تهاجمي تغيير دهند. نخبگان مي‌توانند:
زمينه‌سازي‌هاي لازم را براي شفاف‌سازي و انتقال نقش‌هاي مردم در مواجه با جنگ نرم فراهم کرده و نقش رهبران فکري را ايفا نمايند.
با ورود مردم به صحنه، اين حضور را به قدرت سياسي ترجمه کرده و براي مقابله با جنگ نرم سودمند سازند.
حضور اجتماعي در مقابله با جنگ نرم را تداوم بخشند و به دليل آنکه نخبگان معمولا با سياست و فعاليت سياسي، حرفه‌اي‌تر برخورد مي‌کنند و امور سياسي نقش بيشتري در مجموعه زندگي آنها دارد، در مقايسه با توده‌هاي مردم که به صورت مقطعي مشارکت مي‌نمايند، مشارکت پايدارتري را در صحنه ايفا کرده و پايگاه اجتماعي نظام سياسي را تداوم مي‌بخشند.
از طرف ديگر حضور به موقع و قاطعانه مردم  طرفدار نظام سياسي مي‌تواند اثرات زير را به همراه داشته باشد:
- افزايش روحيه نيروهاي مدافع که زير بيشترين فشارهاي روحي رواني هستند؛
- حفظ مشروعيت نظام در برابر هجمه‌هاي سنگين جنگ نرم؛
- برطرف کردن ابهام نخبگان در تحليل صحنه؛
- ايجاد يأس و نااميدي باور موفقيت در رهبران و بدنه اجتماعي همراه آنان
- ويژگي‌هاي راهبردي مديريت تهديد نرم

مديريت پيشگيري و مقابله با تهديد نرم، همچون هر اقدام راهبردي ديگر، ابع چارچوب‌ها و اصولي است. در اينجا به برخي از آنها، به عنوان ويژگي راهبردي، به شرح ذيل اشاره مي‌کنيم:
1- مديريت هوشمند
نسبت بين تهديد نرم و مديريت ضدتهديد، نسبتي نامتقارن است. به بيان ديگر، جنبش حامل تهديد نرم به دليل آنکه صرفا در موضع نقد بوده و پاسخگوي هيچ بخشي از مشکلات جامعه و حکومت نيست، در موضعي تهاجمي قرار داشته و همواره پرسش‌گر است. اما مديريت ضدتهديد هم‌چون پدر حانواده؛ هم بايد به پرسش‌ها پاسخ دهد و هم مراقب مسئوليت‌هاي سياسي و اجتماعي خود باشد. اين وضعيت، در کشورهاي چهان سومي انباشته از معضلات مختلف سياسي اقتصادي و اجتماعي، صحنه پيچيده‌اي را پيش روي مديريت ضدتهديد مي‌گذارد و عملاً، رهبران آن را در موقعيت‌هايي پاردوکسيکال قرار مي‌دهد که گاه دست زدن به يک اقدام يا عدم انجام آن، هر دو ممکن است به ضرر سيستم ضدبحران تمام شود. براي مثال، ممکن است وضعيت‌هايي پيش آيد که دستگيري فردي سياسي به منظور فرونشاندن ناآرامي‌ها، امري ضروري باشد. اما هم‌زمان، همين اقدام مشکلات ديگري را به بار آورد. وضعيت‌هايي را نيز مي‌توان مثال آورد که انجام اقدامات برخوردآميز ممکن است از سوي پيروان حرکت، حمل بر مظلوميت آن شود؛ اين در حالي است که هم‌زمان، ممکن است نشان دادن مدارا نيز به عنوان ضعف حکومت تلقي گردد، بنابراين، در بسياري از موقعيت‌ها، به‌کارگيري ترکيبي ظريف و هوشمندانه از اهرم‌هاي پيشروي مديريت بحران، امري حياتي در دستيابي به موفقيت است. پاسخ به پرسش‌هايي هم‌چون اينکه تا کجا بايد مدارا کرد و از چه زماني بايد دست به برخورد زد (زمان‌بندي برخورد) و يا اينکه در صورت تصميم به برخورد، چه پديده‌هايي را بايد مورد برخورد قرار داد يا اينکه با کدامين پديده‌ها بايد مدارا کرد، از جمله پرسش‌هاي اساسي در اين حوزه محسوب مي‌شود. در نتيجه، مي‌توان بيان داشت که مديريت تهديد نرم نيازمند بهره‌گيري از کليه قدرت‌هاي موجود در اختيار مي‌باشد که بايد در زمان و مکان مناسب و با شدت لازم مورد استفاده قرار گيرند ما آن مديريت هوشمند اطلاق مي‌کنيم. تحقق اين امر، مستلزم وجود مرجعي واحد براي ايجاد هماهنگي و درک صحيح شرايط در به‌کارگيري نوع قدرت است.
2- مديريت جامعه محور
هم‌چنان‌که پيشر گفته شد، جنگ نرم، در واقع نبرد بر سر تسخير اذهان به منظور حفظ يا تغيير نظم سياسي جامعه است. اين بدان معني است که نه فقط تغيير حکومت مستلزم متقاعد کردن مردم به تغيير نظم و به صحنه کارزار کشاندن آنها است، بلکه حفظ نظم نيز مستلزم همين اقدام مي‌باشد؛ يعني در نبرد نهايي، حکومتي مي‌تواند خود را در برابر آماج تهديد نرم حفظ کرده و اين حفاظت را تداوم بخشد که ريشه در باورهاي جامعه داشته و از نظر شهروندان و يا حداقل، از منظر بخش عمده‌اي از جامعه، مقبول به نظر برسد. بر اين اساس، مقابله پايدار و نهايي با موج تهديد نرم مستلزم کسب حمايت مردمي و به رخ حريف کشاندن اين حمايت است.
اگر حکومت موفق بشود در مقابل به خيابان کشاندن جمعيت توسط حرکت تهديد نرم، جمعيت حامي خود را نيز به خيابان بکشان و يا با اشکال ديگري، اين حمايت را به نمايش درآورد، آنگاه تا حد زيادي، انگيزه ادامه حرکت را از تهديد نرم گرفته و حداقل براي مدتي، طراحان آن را از دست‌يابي به هدف نااميد مي‌سازد. اما اگر چنين چيزي رخ ندهد، صحنه نهايي مي‌تواند شکل رويارويي بين جنبش انقلابي مستظهر به حمايت اجتماعي از يک سو و هيئت حاکمه ضدانقلابي و بدون پشتوانه اجتماعي که فقط با تکيه بر سرنيزه‌ها حکومت مي‌کند، به خود بگيرد. در اين صورت، حتي اگر حکومت ياد شده در مدت کوتاه به پيروزي قاطعي برسد، به دليل شکنندگي فوق‌العاده اقتدار کسب شده، بايد همچنان منتظر فرارسيدن امواج بعدي تهديد نرم باشد. همراهي جمعيت با حکومت و نمايش قدرت آن در فرآيند شکل‌گيري جنبش ناشي از تهديد نرم، اثر ديگري نيز دارد و آن، جلوگير از شکل‌گيري حداکثري بسيج اجتماعي يا به تعبير ديگر، سونامي جمعيتي براي ايجاد شوک در سازمان‌هاي انتظامي و امنيتي مقابله‌کننده با اين پديده، مي‌باشد.

3- مديريت فرسايش
به نظر مي‌رسد که مسأله زمان و مديريت کردن آن، عرصه‌اي مهم در جنگ نرم براي هماوردي بين طرف بحران‌ساز و طرف ضدبحران باشد. طرف بحران‌ساز تلاش مي‌کند تا با مدلي شبيه آنچه که در استراتژي شوک و بهت امريکايي‌ها در جنگ 2003 عليه عراق معروف شد، با بسيج حداکثري جمعيت و گردآوري آن در خيابان‌ها (به‌خصوص پس از بهره‌گيري از عامل کاتاليزور مانند تقلب در انتخابات) در کوتاه‌ترين زمان ممکن و بدين ترتيب، روبه‌رو ساختن دولت مستقر با انبوهي از جمعيت معترض آن هم به‌طور ناگهاني، دولتمردان را دچار غافل‌گيري و فلج فکري کند. به‌گونه‌اي که تصميم‌گيري حساب شده از آنها سلب گرديده و تحت تأثير شوک حاصل از مواجهه ناگهاني با توده‌هاي ناراضي، آماده اعطاي امتياز بشود. هم‌چنان‌که اشاره شد، چنين شرايطي بازي دو سر باخت را براي نظام سياسي فراهم مي‌نمايد که چه برخورد و چه مذاکره و دادن امتياز نوعي موفقيت براي طرف بحران‌ساز محسوب گردد.  عکس قاعده زماني فوق، در مورد طرف ضدبحران صادق است، يعني مديريت تهديد نرم نيازمند آن است که با کسب حداکثر زمان، خود را از تنگناي فشار زماني برهاند و بتواند با تأني، به سبک و سنگين کردن راه‌کارهاي مختلف پرداخته و با پرهيز از تصميمات عجولانه، تصميم بهينه را اتخاذ نمايد. البته جنگ بر سر زمان، پيامد ديگري نيز براي تهديد نرم دارد و آن اينکه خريدن زمان و به تأخير انداختن تعيين و تکليف نهايي بحران توسط مدريت ضدتهديد؛ مي‌تواند باعث ايجاد ترديد و کاهش انگيزه پيروان جنبش گرديده و انرژي جنبش را به تحليل برد. دليل ديگر عجله طرف بحران‌ساز نيز همين است، چون زمان معمولاً عليه جنبش، مخصوصلً شکل گرفته در فضاي هيجاني عمل مي‌کند و هر چه بيشتر طول بکشد، کفه تعادل به نفع عقلانيت و به همين نسبت به نفع ضدبحران سنگين‌تر مي‌شود، مگر آنکه بحران‌ساز بتواند با دست و پا کردن دست‌آويزي جديد و تأمين سوخت اضافه براي موتور جنبش، مانند برجا ماندن تلفات ناشي از درگيري‌ها، انرژي لازم را براي تداوم حرکت تأمين نمايد.
4- معمولاً مهم‌ترين اتهام جنبش حامل تهديد نرم به مقامات حاک، قانون‌گريزي آنها و انجام اقدامات دلبخواهانه و مبتني بر منافع شخصي است. خنثي کردن اين اتهام در درجه ول، با تکيه بر قانون امکان‌پذير است و ضرورت‌هاي مقطعي ناشي از بحران، نبايد باعث پيدايش اين وسوسه در ضدبحران شود که حتي براي دوره کوتاه، رعايت قوانين را به کناري نهاده و به راه‌کارهاي ميانبر غيرقانوني متوسل شود. البته اغلب کشورها با تدوين قوانين حاکم بر وضعيت‌هاي اضطراري و بحراني، در عمل، امکان عدول موقت از برخي از مقررات زمان عادي را فراهم آورده‌اند. اما عمل به همين قوانين نيز، نوعي حرکت در چارچوب قانون بوده و اين اصل راهبردي، منافعي بهره‌گيري از قوانين غيرعادي نيست. به‌علاوه، حرکت در چارچوب قانون، نوعي ضدانگيزه براي ريزش پيروان جنبش تهديد نرم نيز محسوب مي‌شود، زيرا اين معني را در ذهن آنها تداعي مي‌کند که به همان ميزان که انجام رفتارهاي نامطلوب باعث تحميل هزينه به ايشان مي‌گردد، قطع اين‌گونه رفتارها نيز قطعاً به پايان هزينه‌ها منجر مي‌شود و بنابراين، انگيزه بازگشت به وضعيت عادي قبل از بحران در آنها تقويت مي‌گردد. به اين نکته، بايد هم‌پوشاني‌هاي فزايندة بين حقوق بين‌الملل و قوانين داخلي را نيز اضافه کرد که در نتيجه آن، عدم توجه به قوانين بين‌المللي مي‌تواند باعث ايجاد فرصت براي حريفان خارجي شده و آنها با بهره‌گيري از وضعيت پيش آمده، اعمال فشار بر حکومت و تقويت حمايت‌هاي خارجي از تهديد نرم را تقويت کنند.
نتيجه‌گيري
مقابله با جنگ نرم و مديريت موفق در آن، بيش از هر چيز، مستلزم شناخت ويژگي‌هاي منحصر به فردي است که آن را به پارادايم امنيتي جديدي تبديل ساخته است. اين ويژگي‌ها را مي‌توان به صورت ذيل خلاصه کرد:
1-    1- جنگ نرم، جنگي جامعه‌محور است که مردم و گروه‌هاي اجتماعي، نقشي محوري در آن دارد. افکار عمومي صحنة اصلي مبارزه را تشکيل مي‌دهد و بديهي است که طرف داراي مهارت بيشتر در زمينة کار کردن با افکار، شانس بيشتري براي موفقيت دارد.
2- جنگ نرم، جنگي سياسي است، يعني اکثر قواعد بازي‌هاي سياسي و مهارت‌هايي هم‌چون سازماندهي سياسي گروه‌هاي اجتماعي، در آن کاربرد دارند.
3- جنگ نرم، جنگي امنيتي است و پنهان‌کاري، به ويژه در مراحل آماده‌سازي و طارحي و همچنين در رابطة بين عناصر داخلي و حاميان خارجي، نقشي کليدي ايفا مي‌کند.
4-نکات فوق بدان معناست که جنگ نرم بسيار پيچيده و چندبُعدي است و مديريت کردن موفق تهديدات حاصل از آن، نيازمند به‌کارگيري هماهنگ مجموعه‌اي از مهارت‌ها و قابليت‌هاي کشورداري است.
5- و سرانجام اينکه جنگ نرم در بخش اعظم مراحل تکاملي خود، جنگي خاموش است که هم‌چون کودتا، مرحلة آماده‌سازي آن با حداکثر پنهان‌کاري و عادي‌سازي، در قالب فعاليت‌هاي معمول اجتماعي انجام مي‌شود. قرباني ممکن است زماني متوجه ابعاد واقعي تهديد شود که عملاً غافل‌گير شده و فرصت و قدرت لازم براي واکنش مؤثر را از دست داده باشد. بنابراي، بخش مهمي از کار آماده‌سازي براي مقابله با جنگ نرم را آمادگي فکري و پارادايمي تشکيل مي‌دهد.


منابع

- ملکوتيان، مصطفي، آيا انقلاب‌هاي رتگين واقعي هستند؟، کيهان، 23 خرداد 1389.

- Helvey][poi,Robert.on Strategic Non-violent Conflict:Thinking abaut the Fumdamentls,Boston: The Albert Einstein Institution, 2004.
- Martin, Brian. Scial Defence, Social change. London: freedom Press, 1993.
- Sharp, Gene. From Dictatorship the Democracy: a Conceptual Framework for Liberation, Boston: The Albert Einstein Institution, 1993


منبع : فصلنامه عملیات روانی، شماره 26، تابستان 1389
دکتر حسين حسيني

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

جمعه 19 آبان 1391 - 12:23
نقل قول این ارسال در پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


:: خرید آنلاین شارژ موبایل ::